چتر
سلام زیبای مامان امروز صبح که از خواب بیدار شدیم بابایی منو برد پشت پنجره و بیرونو بهم نشون داد کلی برف باریده بود بعدش هم شما بیدار شدی بعد از کلی فرمایشات ( پسته و کشمش توی هر دو جیب ) حاضر شدیم تا با هم بریم خونه مامان جونی از در که رفتیم بیرون همین که برفها رو دیدی کلی ذوق کردی داد میزدی و میخندیدی بعدش هم بهم گفتی : مامان برام چتر میخری ؟ گفتم آره مامان جان میخرم . بعد سوار ماشین آقای دشتی (همسایمون)شدیم اول سلام دادی بعدش گفتی آقای دشتی ببین چه برف اوشگلی میاد. چتر داری؟قربون شیرین زبونیهات خدا نگه دارت باشه مامانی لحضه شماری میکنم تا بعداز ظهر بشه و برگردم پیشت دوستت دارم پسر نازم. ...
نویسنده :
مامان احسان
9:09